به گنكجشك گفتند بنويس عقابي پريد
عقابي فقط دانه از دست خورشيد چيد
عقابي دلش آسمان، بالش از باد
به خاك و زمين تن نداد!!!
وگنجشك هر روز همين جمله هارا نوشت
و هي صفحه صفحه و هي سطرسطر،چه خوش خط و خوانانوشت!
و هرروز دفتر مشق اورا معلم ورق زد
و هر روز هم گفت آفرين
چه شاگرد خوبي، همين !!!
ولي بچه گنجشك يك روز با خودش فكر كرد
براي من اين آفرين ها كه بس نيست ؟!!
سوال من اين است؛
چراآسمان خالي افتاده آنجا
براي عقابي شدن،
چرا هيچ كس نيست ؟؟
چقدر " ازعقابي پريد" فقط رونويسي كنيم؟
چقدر آسمان خط خطي، بال كاهي
چرا پركشيدن فقط روي كاغذ
چرا نقطه هر روز، باز از سرخط ؟؟؟ چرا ؟
براي پريدن از اين صفحه ها نيست راهي ؟
وگنجشكِ كو چك پريد ...
به آن دورها
به آنجا كه انگشت هر شاخه اي رو به اوست
به آن نورها
و هي دور و هي دور و هي دورتر
و از هر عقابي كه گفتند مغرورتر!!!
و گنجشك شد نقطه اي
نه در آخرِ جمله در، دفتر اين و آن
كه بر صورت آسمان
ميان دو ابروي رنگين كمان!!!
اگر عشق نمی بود
علف های بهاری
در آن سرد سحرگاه
سر از خاک نمی زد
اگر عشق نمی بود
ز سنگ سیه آن چشمه جوشان
گریبان زمین را به جنون چاک نمی زد
اگر عشق نمی بود
بر آن شاخه انجیر تک افتاده ، چکاوک
چنین پرده عشاق ، طربناک ، نمی زد
اگر عشق نمی بود
اگر عشق نمی بود
شفیعی کدکنی
هر کس بد ما به خلق گوید
ما دیده ی دل نمی خراشیم
ما خوبیِ او به خلق گوییم
تا هر دو دروغ گفته باشیم
به گل گفتم عشق چیست؟
گفت از من خوشبوتر ...
به پروانه گفتم عشق چیست؟
گفت از من زیبا تر....
به شمع گفتم عشق چیست؟
گفت از من سوزنده تر...
به عشق گفتم آخر تو چیستی؟
گفت نگاهی بیش نیستم
بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود
بیخودی حرص زدیم سهممان کم نشود
ماخدا را باخود، سر دعوا بردیم
و قسم ها خوردیم
و به هم بد کردیم
ما به هم بد گفتیم
ما حقیقت ها را، زیر پا له کردیم و چقد حظ بردیم؟
که زرنگی کردیم
روی هر حادثه ای، حرفی ازعشق زدیم
از شما می پرسم ؛ما که را گول زدیم ؟؟
دکتر علی شریعتی
ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تورا ... خبر از سرزنش خار جفانیست تورا
رحم بر بلبل بی برگ و نوا نیست تورا ...التفاتی به اسیران بلانیست تو را
ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تورا
با اسیر غم خود رحم چرا نیست تورا؟
.: Weblog Themes By Pichak :.