تاريخ : چهار شنبه 28 خرداد 1393برچسب:پرمعنی,حکیمانه, | 20:50 | نویسنده : امیرحسین آقاجعفری |

اگر مثل گاو باشی،می دوشنت.

اگرمثل خر قوی باشی،بارت می کنند.

اگر مثل اسب دونده باشی،سوارت می شوند...

فقط از فهمیدن تو می،ترسند.                         

                                                                           دکتر شریعتی

                                                       



تاريخ : جمعه 23 خرداد 1393برچسب:دکتر,شریعتی,حکیمانه,سخن, | 14:38 | نویسنده : امیرحسین آقاجعفری |



کوه بلندي بود که لانه عقابي با چهار تخم، بر بلنداي آن قرار داشت. يک روز زلزله اي کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که يکي از تخم ها از دامنه کوه به پايين بلغزد.

بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه اي رسيد که پر از مرغ و خروس بود. مرغ و خروس ها مي دانستند که بايد از اين تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پيري داوطلب شد تا روي آن بنشيند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنيا بيايد. يک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بيرون آمد.

جوجه عقاب مانند ساير جوجه ها پرورش يافت و طولي نکشيد که جوجه عقاب باور کرد که چيزي جز يک جوجه خروس نيست. او زندگي و خانواده اش را دوست داشت اما چيزي از درون او فرياد مي زد که تو بيش از اين هستي. تا اين که يک روز که داشت در مزرعه بازي مي کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج مي گرفتند و پرواز مي کردند. عقاب آهي کشيد و گفت: اي کاش من هم مي توانستم مانند آنها پرواز کنم.

مرغ و خروس ها شروع کردند به خنديدن و گفتند: تو خروسي و يک خروس هرگز نمي تواند بپرد. اما عقاب همچنان به خانواده واقعي اش که در آسمان پرواز مي کردند خيره شده بود و در آرزوي پرواز به سر مي برد. اما هر موقع که عقاب از رويايش سخن مي گفت به او مي گفتند که روياي تو به حقيقت نمي پيوندد و عقاب هم کم کم باور کرد.

بعد از مدتي او ديگر به پرواز فکر نکرد و مانند يک خروس به زندگي ادامه داد و بعد از سالها زندگي خروسي، از دنيا رفت.

تو هماني که مي انديشي، هرگاه به اين انديشيدي که تو يک عقابي به دنبال رويا هايت برو و به ياوه هاي مرغ و خروسهاي اطرافت فکر نکن.



تاريخ : چهار شنبه 7 خرداد 1393برچسب:داستان,کوتاه,حکیمانه,عقاب,زندگی, | 12:52 | نویسنده : امیرحسین آقاجعفری |

باور به هر چیزی از آن یک اتفاق می سازد...




تاريخ : دو شنبه 5 خرداد 1393برچسب:حکیمانه,ادبی,فلسفی,مطالب,روز, | 12:33 | نویسنده : امیرحسین آقاجعفری |

بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود

بیخودی حرص زدیم سهممان کم نشود

ماخدا را باخود، سر دعوا بردیم

و قسم ها خوردیم

و به هم بد کردیم

ما به هم بد گفتیم

ما حقیقت ها را، زیر پا له کردیم و چقد حظ بردیم؟

که زرنگی کردیم

روی هر حادثه ای،  حرفی ازعشق زدیم

از شما می پرسم ؛ما که را گول زدیم ؟؟


                                                          دکتر علی شریعتی



تاريخ : یک شنبه 28 ارديبهشت 1393برچسب:دکتر,شریعتی,شعر,سخنان,زیبا,حکیمانه, | 13:9 | نویسنده : امیرحسین آقاجعفری |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد